جدول جو
جدول جو

معنی باد دست - جستجوی لغت در جدول جو

باد دست
مسرف اسراف کننده متلف باد بدست
تصویری از باد دست
تصویر باد دست
فرهنگ لغت هوشیار
باد دست
کسی که هر چه به دستش برسد خرج کند و چیزی نگه ندارد، مسرف، ولخرج، برای مثال ملامت کنی گفتش ای باد دست / به یک ره پریشان مکن هر چه هست (سعدی۱ - ۸۲)، تهیدست، دست برباد
تصویری از باد دست
تصویر باد دست
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باد دستی
تصویر باد دستی
اتلاف کار، تبذیر، اسراف، ولخرج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادبدست
تصویر بادبدست
مردم بی حاصل هیچکاره تهی دست مفلس، بدبخت بی طالع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راد دست
تصویر راد دست
دارای دستی بخشنده، گشاده دست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باددست
تصویر باددست
((دَ))
ولخرج، اسراف کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بد دستی
تصویر بد دستی
اسراف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بغل دست
تصویر بغل دست
کسی یا چیزی که کنار شخص باشد پهلویی جانبی
فرهنگ لغت هوشیار
صدر مجلس بهترین جای مجلس که مختص جلوس بزرگانست، حریف غالب، نفیس عالی. برتر، حریف غالب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز جست
تصویر باز جست
تجسس، پژوهش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساق دست
تصویر ساق دست
ساعد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباه دست
تصویر تباه دست
کسی که دستش فالچ بود یا رعشه داشته باشد چلاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باددستی
تصویر باددستی
اسراف، ولخرجی، تهیدستی، چالاکی، چابک دستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک دست
تصویر پاک دست
درستکار، کسی که کارهایش از روی راستی و درستی باشد، امین، درست کردار، راست کار، صحیح العمل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باد دار
تصویر باد دار
پرباد، دارای باد مثلاً لاستیک باددار، بادآور، نفخ آور، دارای ورم، آماس کرده، کنایه از شخص متکبر و خودپسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادبه دست
تصویر بادبه دست
بیکاره، تهیدست و مفلس، محروم، بی حاصل، برای مثال تکیه بر چار چیز می نکنی / که شوی زاین امید بادبه دست (ابن یمین - مجمع الفرس - بادبه دست)، بدبخت، بادبه مشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالادست
تصویر بالادست
بالا، قسمت بالایی، بالای مجلس که جای نشستن بزرگان است، چیره، نفیس، عالی، گران بها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کند دست
تصویر کند دست
آنکه دستش در عمل کند باشد مقابل تیز دست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باددستی
تصویر باددستی
ولخرجی، اسراف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالادست
تصویر بالادست
((دَ))
طرف بالاتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خام دست
تصویر خام دست
تازه کار، بی تجربه، برای مثال نشاید دید خصم خویش را خرد / که نرد از خام دستان کم توان برد (نظامی۲ - ۲۰۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از به دست
تصویر به دست
توسط
فرهنگ واژه فارسی سره
زیر دست فرو دست مطیع محکوم، سنخ هم سنخ، از طرف از جانب از قبیل، از عهدهء: این کار از دست... بر نمیاید) توضیح زم اضافه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد سر
تصویر باد سر
مغرور و متکبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد آس
تصویر باد آس
آس بادی آسیایی که با باد گردد
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که در مستی عربده کشد و شرارت نماید کسی که پس از مست شدن هرزه گویی و شهوت پرستی نماید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از دست
تصویر از دست
از طرف، از جانب، از عهده، از عهدۀ مثلاً از دست او کاری بر نمی آید، این کار از دست او بر نمی آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بر دست
تصویر بر دست
((بَ دَ))
حاضر، آماده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از با دقت
تصویر با دقت
Attentively, Carefully, Delicately, Exactingly, Fastidiously, Graspingly, Observantly, Rigorously, Thoughtfully
دیکشنری فارسی به انگلیسی
внимательно , осторожно , деликатно , точно , придирчиво , сжимающе , строго , вдумчиво
دیکشنری فارسی به روسی
aufmerksam, sorgfältig, zart, exakt, akribisch, fest, streng, nachdenklich
دیکشنری فارسی به آلمانی
уважно , обережно , делікатно , точно , прискіпливо , міцно , суворо , розважливо
دیکشنری فارسی به اوکراینی
uważnie, ostrożnie, delikatnie, dokładnie, skrupulatnie, mocno, rygorystycznie, rozważnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
专心地 , 小心地 , 精巧地 , 精确地 , 一丝不苟地 , 紧握地 , 注意地 , 严格地 , 深思熟虑地
دیکشنری فارسی به چینی
atentamente, cuidadosamente, delicadamente, exatamente, de maneira meticulosa, firmemente, de forma rigorosa, pensativamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی